بازم تولد
مامان 29 ساله شد!!!!!!!صدرا 5 ماهه
هرسال 10 تیر برام مثل یه زنگ هشدار بود.صدای یه زنگ خیلی بلند که بهم میگفت آهای ی ی حواست هست یه سال پیرتر شدی.؟هر سال این زنگ نواخته میشد اما مامان خیلی بهش توجهی نمیکرد.اما امسال زنگه خیلی خیلی بلندتر بود .امسال واقعا احساس کردم دیگه بزرگ شدم چون دیگه یه مادرم.امسال مسئولیت بزرگ کردن یه نی نی رو دوشمه.امسال تجربه هایی رو به دست میارم که هیچ سالی به دست نمیاوردم.امسال با احساساتی روبرو میشم که هیچ سالی نمیشدم.اصلا امسال همه چیزش فرق میکنه با سالهای قبل. آره گلم 29 سال از عمر مامان گذشت و قشنگترین اتفاق این 29 سال تولد تو بود.فردای تولد مامان پسرم وارد ماه ششم شد.پسر قشنگم ،تو هم یه ماه بزرگتر شدی و به تجربه هات اضافه کردی.تجربه قشنگ زندگی توی این دنیای شلوغ پلوغ.حالا به افتخار تمام این تجربه ها و به افتخار این تولد ها یه دست قشنگگگگگ هورااااااااااا
عزیز دلم امیدوارم از لحظه لحظه زندگیت لذت ببری .امیدوارم وقتی مثل مامان 29 سالت شد دلت مثل 6 ماهگیت صاف و ساده و شاد باشه.پسر ناز مامان تولدت مبارککککککککک
اینم عکس کادوهای مامان.تشکر ویژه ازاهداکنندگان:مریم جونو و شیما جون.مامانی و خاله جون.دایی امیرو باباجون
صبح روز تولد مامان ،باباجون درحالیکه که تورو توی بغلش گرفته بود و خیلی تابلو یه چیزی رو پشتش قایم کرده بود اومدین نزدیک منو و باهمدیگه گفتین تولدت مبارک.بعد باباجون از پشتش همون پاکتی رو درآورد که تو عکسا میبینی.مثل همیشه کادوی باباجون پول نقد بود.اما قشنگیش برای من همون پاکتش بود که از صبح زود پاشده بود و درست کرده بود.حتما تو هم خیلی کمکش کردی مامانی.از هردوتون ممنون.خیلی خوشهالم کردین.
بازم در آخر ازمرمر جون و شیما جون به خاطرکادوهاشون و البته کیک خوشمزشون تشکرمیکنم.