دلم میسوزد!!
پسرم این روزها روزهای سختی برای همه است.بار سنگینی برروی روشهای خسته مردم است .بار سنگین گرانی.
فکر میکنم دیگر شانه های خسته مردم تحمل حمل این بار سنگین را ندارد.نمیدانی وقتی فکرش را میکنم چشمانم از اشک پر میشود.دلم میسوزد برای آن کارگری که مردانه تمام طول روز را عرق میریزد و کار میکند برای اینکه جلوی چشمان فرزند و همسرش شرمنده نشود اما نمیشود.گرانی اجاره خانه؛گوشت ؛میوه؛ پوشاک.چگونه از پسش بر می آید نمیدانم!سخت است خیلی سخت.تا چه موقع این وضعیت ادامه پیدا میکند نمیدانم اما همینقدر می دانم دیگر درست بشو نیست.
دیشب زمانی که پدرت از داروخانه برگشت و گفت شیرخشک 5200 تومانی (نان)دوباره گران شده و به 5700 تومان افزایش داشته متعجب شدم! آخر همین دوهفته پیش افزایش 500 تومانی داشت.ناگفته نماند همین شیرخشک در زمان تولدت 4200 تومان بود.پوشک را هم که اصلا حرفش را نزنیم بهتر است. دور پوشک های خارجی را به دلیل تحریم های کشورمان باید خط بگیریم و از پوشک های 4500 تومانی 16 عددی ساخت وطن !!استفاده کنیم. قیمت همه چیز ساعت میزند.فکر میکنم باید دست به احتکار بزنیم وگرنه میترسم اگر همینطور پیش رود مجبور باشم با شیر پاستوریزه تغذیه ات کنم و کهنه ببندم.
خدا خودش میداند اهل ناشکری نیستم.همینقدر که از شر اجاره های سرسام آور خانه در امان هستیم خودش جای شکر دارد.دلم برای خودمان و مردم میسوزد که باید با تصمیم های به جا و نا به جای دولت بسوزیم و بسازیم.
دیشب به پدرت گفتم باید خدا را شکر کنیم که تنمان سالم است کار میکنیم پول در می آوریم و خرج میکینم. اگر بخواهی در این گرانی پول دوا و دکتر دهی آن وقت است که همه جایت میسوزد.خدایا تو را به خاطر سلامتیمان شکر. هر چقدر شکرانه ات را به جا آورم میدانم باز هم کم است.خدایا هزاران مرتبه تو را شکر.